به گزارش مجله خبری نگار، به بهانهٔ ولادت پیامبر اکرم (ص) با یک پرسش به سراغ هنرمندان و همکاران رسانهای رفتیم: «اگر در زمان حضرت رسول (ص) میزیستید و ایشان را میدیدید چه میکردید و به ایشان چه میگفتید؟» البته به این عزیزان سخت نگرفتیم و با دلشان راه آمدیم تا هرچه دل تنگشان میخواهد خطاب به پدر امت، محمد مصطفی (ص) بگویند...
«داریوش ارجمند» بازیگر سینما و تلویزیون که از شاگردان دکتر «علی شریعتی» بوده میگوید:
«چه بگویم که نگفته باشند در این ۱۴۰۰ سال؟ حرفهای من جذابیت بیشتری از حرفهای رهبرمان و رئیسجمهور شهیدمان ندارد. چه بگویم؟ محمد (ص) آخرین پیامبر خداوند است و ما عاشقش هستیم. برایش میمیریم. تمام...»
«سید احمد نجفی» فیلمساز و بازیگر محبوب سینما و تلویزیون دربارهٔ حضرت محمد (ص) میگوید:
«این یک ولادت بزرگ تاریخی و یک تحول عظیم در دنیاست. صحبت از یک میلیارد و پانصد ششصد میلیون جمعیت است که رو به یک قبله نماز میخوانند. شاید تنها راه نجات و رهایی از بند اسارتی که دنیا به وجود آورده، دست یازیدن به دامن ایشان باشد. امیدوارم پندارشان، رفتارشان، کردارشان و تفکر بزرگی که برای این امت داشتند، هر روز تازهتر و با تفسیر بهتری ارائه شود. ما باید به واقعیت رسالت محمد (ص) بپردازیم و بهویژه نسل جدید را بیشتر با این تفکر آشنا کنیم. لازمهاش سریالها و فیلمها و جذابیتهای بیشماری است که باید از طریق تصویر به این نسل نسبتاً بیقرار برسد. این باعث میشود درمورد تاریخ و رفتار و کردار این بزرگمرد فکر کنند. امیدوارم این اتفاق در رسانهها، کتب و اندیشهٔ ما بیفتد.
اگر حضرت محمد (ص) را میدیدم فقط میتوانستم بگویم این زحمتی که شما کشیدید و مهربانی که به خرج دادید، در جامعهٔ آن زمان دنیای اسلام و در آن صحرای بلاتکلیف از نظر تمدنی، دنیای بهتری را از نظر باورهای اجتماعی ایجاد کرد که مشکلات آن موقع و حتی صدها سال بعد را توانست رفع کند. با کتاب آسمانی که آوردند، دنیا را پوشش کامل دادند. دلم میخواست بگویم کاش همهٔ اینها همان ابتدا به دست جانشین بر حق ایشان، حضرت علی علیهالسلام میرسید و مشکلی به نام تفرقهٔ سیاسی در اسلام وجود نداشت.»
«امیر تاجیک» خوانندهٔ پاپ کشورمان به بهانهٔ این پرسش ترجیح داد موضوعی را که دغدغهٔ او در خصوص نسل جوان است، بیان کند:
«مسائل عرفانی و الهی را باید با دیدهٔ دل پذیرفت، نه صرفاً با منطق و عقل. با منطق و عقل شاید جور درنیاید. باید دل داد و دلدادگی کرد. آن وقت به دل مینشیند. پس وقتی در آن دوران کسی آمد و گفت «خدایی هست» آدم اول تفکر میکند، بعد دربارهٔ خدا دلش را به میان میآورد تا ببیند واقعاً هدف و لازمهٔ این هستی چیست. آن زمان پیامبر (ص) اعجاز زیادی آوردند. چیز خاصی هم نمیخواستند. بعد از این دعوت، به ایشان مال و ثروتی نرسید. اتفاقاً شرایط سختی هم برایشان به وجود آمد. همانطور که برای حضرت علی علیهالسلام و یارانشان به وجود آمد.
خداوند همیشه با کتاب و نبی، خودش را به مردم شناسانده است. لازمهاش این است که ما قطرهقطره و پلهپله با عقل کوچکمان بهتدریج جلو بیاییم و بزرگتر شویم تا به درک او برسیم.
بعضیها میگویند دنیا همین است که میبینیم و همه چیز علم است. اینطور نیست. ما قطرهای از دریای بیکران الهی هستیم و من این را پذیرفتهام. این دنیا هدف دارد. باید با چشم خردبین خود، به خدا برسی. این چیزی است که پیامبر (ص) میخواستند.»
«سید حسین حسینی» مجری رادیو و تلویزیون و مجری برنامهٔ «به افق فلسطین» در دلنوشتهای خطاب به حضرت محمد (ص) نوشت:
«سلام بر پیامبر صلح و رحمت؛ سلام بر وجود مبارکی که از آن عطر مردمداری، احترام به تمام خلایق و اندیشه و پارسایی استشمام میشود. محمد اگر نبود تا رسم جاهلی زندهبهگور کردن دختران را از بین ببرد، تمام عروسکهای دنیا یتیم میشدند...»
«حسین عینیبخش» هنرمند نقاش که چند سالی است مشغول نقاشی از نقاط عطف زندگی اهلبیت (ع) است در پاسخ به پرسش ما میگوید:
«اگر در زمان حضرت رسول (ص) زیست میکردم وقایعی از صدر اسلام را به تصویر میکشیدم که مایهٔ اختلافنظر هستند؛ تا با رجوع به آن تصاویر وفاق بین مسلمانان بیشتر شود. حتماً بهتصویرکشیدن شمایل آقا رسولالله و سایر اهلبیت (ع) میتواند خیلی جذاب و برای هنرمند باعث افتخار باشد. اما فکر میکنم کمککردن به جریان اسلام و آقا رسولالله (ص)، از این طریق بهتر اتفاق میافتاد. ایشان همیشه تلاش کردند با نگاه الهی خودشان بین افکار مختلف اتحاد ایجاد کنند. فکر میکنم بهدرستی بهتصویرکشیدن یک واقعهٔ تاریخی میتوانست خیلی کمک کند که آقا رسولالله (ص) خوشحال و راضی شوند.»
«لیلا حسیننیا» نویسنده و شاعر جوان کشورمان نیز در دلنوشتهای دربارهٔ حضرت رسول (ص) نوشت:
«نام او شیرینی جهان من است. من هر بار که نام او را میگویم دهانم شیرین میشود. شما هم امتحان کنید! نامش را بگویید! بگویید «محمد»! شیرینی و حلاوتش را چشیدید؟! نام او جهان را به تحرک میآورد. نام او نور است در بطن همهٔ تاریکیهای عالم. من هر بار که نام او را میگویم احساس میکنم دست مهربانی روی شانهام نشسته است. همهٔ حسرت و آرزویم از جهان، دیدار اوست و میدانم که اگر او را میدیدم تنها تماشایش میکردم! او را که لبخند میزند و مهربانی را به ذرات هستی منتقل میکند... او را که راه میرود و زمین را لایق زیستن میکند... او را حرف میزند و صدا را متبرک میگرداند... تمام حسرتم از روزگار، دیدن توست. خوشا به حال کسانی که دیدهاند تو را...»